قندعسلم پوریاقندعسلم پوریا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره
مامی پوریامامی پوریا، تا این لحظه: 31 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره
جناب پدرجناب پدر، تا این لحظه: 39 سال و 9 ماه و 16 روز سن داره
یکی شدن دلامونیکی شدن دلامون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره

♥عشقم پوریا♥

چندتا عکس از عزیزکم...

گلکم در حال تی وی دیدن... این هم ترکیبی از شیشه خوردن و تی وی دیدن و چهاردست وپا رفتن...قربونت برم عقشــــــــــــــــــم... در حال رفتن به خونه مادرجون... اینجاهم چشای گلپسری حسابی خواب آلود بود وشدید خوابش میومد...   اینجاخاله عاطی کیک تولدخاله نسرین رو گذاشت جلوت تاازت عکس بگیرم که یدفعه بطرف کیک رفتی ویه گوشه کیک رو خراب کردی... ...
2 بهمن 1392

هدیه باباجون...

فدات بشم پوریا جونم 3روزه هم خودت هم مامانی رو حسابی اذیت کردی  ...هرکاری بگی   انجام دادم اما همچنان گریه میکردی صبح برات پوره هویج درست کردم ...غذاتو دادم پوشکتم عوض کردم شیرتم که خوردی اما بازم گریه میکردی به هزاز بدبختی خوابوندمت  اما به 10 دقیقه نرسید بیدار شدی و دوباره گریه ...یه ماهی میشه شب که میخوابی تو خواب غلت میزنی   وبیدار میشی وگریه میکنی ...روزهم که از روز اول دنیا اومدنت فقط دوست داری تو بغلم باشی و راه   ببرمت وگرنه خونه رو میذاری رو سر مبارکت و میزنی زیر گریه... ماشالله وقتی هم گریه میکنی تا 10تا همسایه اینور اونور میفهمن...قربون پسر شیطونم بشم من دیروز بابایی وقتی از...
1 بهمن 1392

اولین برف زندگیت که خیلی زودآب شد...

دیشب با ژاسمین جون و بابایی رفتیم بیرون...وفتی رفتیم هوا ابری بود اما خبری از برف و بارون نبود ولی یه دفعه یه برفی گرفت که نگو ...کلی ذوق کردیم شما هم اولین برف زندگیتو دیدی...وقتی رسیدیم در خونه شما که قربونت برم خواب بودی با بابایی رفتی خونه منو ژاسمین جون زیر برفا چندتا عکس گرفتیم و کلی خندیدیم...البته 20 دقیقه بعد بارش برف کم شد و بیشتر برفا آب شد فقط رو ماشینای کنار خیابون کمی برف مونده بود که چندتا عکس ازش گرفتم... اینم یه عکس از نمای برفی بیرون ساعت 8صبح امروز ...
29 دی 1392

سرماخوردگی پوریا جون...

پسرکم 10 روزی میشه که شدید سرماخوردی تازه لثه هات هم حسابی اذیته فکر کنم همین روزا 2تا مروارید کوچولوی دیگه هم دربیاد روز اول بردیمت دکتر که   استامینوفن و دیفن هیدرامین داد که زیاد تاثیری نداشت ...روزای اول تب داشتی که الان     خداروشکر  برطرف شده اما همچنان سرفه و آبریزش داری و شب تا صبح هم ناله میکنی و نمیتونی بخوابی امیدوارم هرچه زودتر خوب و سرحال بشی عزیز دلم  ...   ...
29 دی 1392

میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع)گرامی باد...

صدای بال و پر جبرئیل می آید... شب است و ماه به آغوش ایل می آید... لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد... که ساقی از طرف سلسبیل می آید... لباس خاطره را از حریر عشق بدوز... حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید... نگاه آمنه از این به بعد می خندد... چرا که معجزه ای بی بدیل می آید... میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع)گرامی باد ...
28 دی 1392

نفسم درخواب...

چند روز پیش که حسابی بهونه گیری میکردی و نق میزدی رفتم کریرت رو آوردم و گذاشتمت داخل کریر...چون از دو ماهگی داخل کریر نگذاشته بودمت گفتم شاید تنوع باشه برات و خوشت بیاد که همین طورم شد و 5دقیقه نگذشته بود که خوابت برد... عشقمی نفسم ...
28 دی 1392