آخرین روز انتظار...
وااااای خیلی خوشحالم چون میدونم فردا یه نازنین که 9 ماه انتظارشو کشیدم به جمع خونوادمون اضافه میشه و گرمی زندگیمون دوچندان میشه...
امروز 18 خرداده :از خواب که بیدار شدم رفتم زودی ناهار درست کردم خونه رو مرتب کردم چون قراره یه مهمون گل بیاد (دختر خاله گلم)...تا اومدنش لحظه شماری کردم...بعد ناهار با بابابی و مهمون عزیز رفتیم بیرون و پستنی خوردیم و جنگی برگشتیم خونه چون مامان جون و خاله عاطی توی راه اومدن به خونمون بودن...وقتی رسیدیم بابایی رفت سرکار و جمع زنونه شد وکلی حرف زدیم و خندیدیم و عکس گرفتیم...خیلی خوش گذشت...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی