قندعسلم پوریاقندعسلم پوریا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
مامی پوریامامی پوریا، تا این لحظه: 31 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره
جناب پدرجناب پدر، تا این لحظه: 39 سال و 9 ماه و 25 روز سن داره
یکی شدن دلامونیکی شدن دلامون، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

♥عشقم پوریا♥

میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع)گرامی باد...

صدای بال و پر جبرئیل می آید... شب است و ماه به آغوش ایل می آید... لب کویر پس از این ترک نخواهد خورد... که ساقی از طرف سلسبیل می آید... لباس خاطره را از حریر عشق بدوز... حلیمه! نزد تو فردی اصیل می آید... نگاه آمنه از این به بعد می خندد... چرا که معجزه ای بی بدیل می آید... میلاد نبی اکرم (ص) و امام صادق(ع)گرامی باد ...
28 دی 1392

نفسم درخواب...

چند روز پیش که حسابی بهونه گیری میکردی و نق میزدی رفتم کریرت رو آوردم و گذاشتمت داخل کریر...چون از دو ماهگی داخل کریر نگذاشته بودمت گفتم شاید تنوع باشه برات و خوشت بیاد که همین طورم شد و 5دقیقه نگذشته بود که خوابت برد... عشقمی نفسم ...
28 دی 1392

تولد هفت ماهگی گل پسرم...

عزیزم چون 10 روز حسابی مریض بودی تولد  ماهگیتو چند روز دیرتر گرفتم که همزمان شد با میلاد رسول اکرم (ص)...یه جشن سه نفره با حضور مامان و بابا و پوریا جون که حسابی خوش گذشت...   بقیه در ادامه فدات شم اینجا هم از بس وول میخوردی کلاهت داشت میوفتاد... اینجاهم برای کیک نقشه میکشیدی عزیزکم...!!!   ...
19 دی 1392

چهاردست وپا رفتنتو عشقه نفسم...

از 3ماه ونیمه غلت میزدی بعد چون برخلاف تلاش زیاد نمیتونستی سینه خیز بری همش نق میزدی منم کمی کمکت میکردم تا چند قدمی بتونی بری جلو...اما الان یه هفته ست چهاردست وپا میری هر جا من یا بابات میریم دنبالمون میای ...فدات بشم نفسم عشقم اینجا بابایی رفت آشپزخونه شمام یواشکی تعقیبش میکردی... ...
18 دی 1392